سرگیجه های لعنتی

ساخت وبلاگ

سال ها گذشت، من ماندم و همان سرگیجه های لعنتی!
پایان آن همه چه بود که شروع اش این همه سردرگمی های لعنتی ایست! این همه فشار برای چیست؟ فقط یک دقیقه تحمل کن تا برای فقط شخص خودم برنامه ها را علامت بزنم! مگر برای رسیدن در این جاده صدای خوش سه تار بهانه نبود؟ حال چه باید کرد با این همه دردسر های لعنتی! پایان این شب هم شب است! پایان، پایان، پایان این پایان خود شروع دیگر برای بهانه های لعنتی ایست، بعضی وقت ها می نشینم پای پنجره اتاق نظارگر بام بی مهری ها می شوم، چه زیبا بود آن دوران! همان جوانی های لعنتی! امروز خسته نیستم، آشفته نیستم، فقط شروع دیگر از سرگیجه های را دیده ام! شاید نباید بنویسم اما واقعا ایران ما اینگونه بود؟ مهربانی ها این گونه بود؟ خود من یک بهانه ام برای این سرگیجه های لعنتی! ای کاش از اول شروع می کریدم آنقدر اول که گویی سر فصل بازی است! دلم می خواد باز شروع به دستاورد های جوانی کنم، کاش این سر درد های لعنتی برای همیشه می رفت! کاش پدرم اینجا بود.....

دست نوشته های فاضل نجفی

دست نوشته ها فاضل نجفی درگاه...
ما را در سایت دست نوشته ها فاضل نجفی درگاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7920o بازدید : 143 تاريخ : سه شنبه 20 اسفند 1398 ساعت: 22:40