لاجوردی متمایز

ساخت وبلاگ

سلام به دنیا
دنیایی که دنیای من رو ندید؛ دنیایی که به تپش های قلب من رنگی هدیه نکرد! دنیایی که من رو ساخت و در تنهایی رها کرد؛ مثل قطره ای بودم برای حیات اما شکل گرفتم در وضعیت سقوط آزاد آن هم از جنس باران؛ مثل انسانی که با همه ی افکارش آسمان را فَرش کرد و حالا روی گلیمی جای خواب دارد؛ مثل فرشته ای که نــَهرهای امید رو جاری و مسیر آینده رو روایت و هموار کرد! به گفته بعضی ها همان که ققنوس مُرده رو مجدد زنده کرد و حالا گوشه خیابان پشت فرمان می خوابد و خودش امیدی برای خودش ندارد. مثل مَردی که با سرسختی تلاش کرد، آرزو های از دست رفته رو احیاء کرد، آرمان رو هم قاب کرد و به دیوار زندگی ها نصب کرد؛ در آخر خودش ماند در عزلت و تنهایی بدون اینکه براش حقی قائل باشند...
کمی ناراحتم که چرا من؟ من که با جناب " امید و انگیزه " سرشوخی داشتم و روزی صد بار کوه هیمالیا رو برای کم آوردنشان فتح میکردم حالا در این وضعیت هستم. من که به افکار و نگرشم به استقامت لاله های بیابان امید زندگی می دادم، به لاله ها نوازش و پایداری را یاد دادم تا در تندباد های بیابان کمر خم نکنند؛ حالا خودم پژمرده از عطر شکوفه های بهاری در کهکشان بی ستاره هستم. دنیا اینقدر بی قافیه شده که هر کلمه ای رو در نقطه چین ها جا میدهم باز هم کلمه دهن پُرکنی برای دنیا نیست! روزگار چشم بسته و دیگه نمیخواد زحمت ها، تلاش ها، سختی ها، علاقه، عشق، حرمت و خیلی چیز ها رو... ببینه! فقط با یک بهانه، دقت کنید تنها با یک بهانه همه ی این زحمت ها رو بی اجر و حال و روزگارم رو نادیده گرفت. میدونید ترس من از چیه؟ ترسم از اینه که زمونه میتونه پُر از فراز و نشیب باشه و هزاران بهانه ناخواسته بسازه! مهم اینه، کی پای علاقه، زندگی و عشق بمونه و بهانه ها رو ملاک زندگی قرار نده! اگر آدم ها اینقدر بی منطق هستند و منتظر دیدن یک بهانه برای پایان دادن به همه ی امیدها و آرزوها و تلاش ها هستند این یعنی بدین معنی هست که عاشق نیستند یعنی این دنیا هرچقدر تلاش توش بکنی با اولین بهانه به یک امضاء توسط سرقلم روانویس دنیا؛ خط خواهی خورد و تمام خواهی شد! به سادگی تمام خواهی شد! بـــه همین ســـادگــــی تـــمــــام خـــواهــــی شــــد!
درس بدی هست اما چاره ای ندارم که بگم، یادگرفتم حتی اگر شبانه روز برای دنیایی تلاش کنی که درونش ارزش نداشته باشی، امکانش هست به دست همان دنیا، کاملا یکطرفه از بین بروی! اینجا دنیای بهانه ها و تبرئه کردن هاست، فراموش خواهی شد به همین سادگی!

پ.ن: دوستان ببخشید بابت پست های این روزهای وبلاگم، چاره ای نیست باید حال این روز ها نوشته شود تا به یادگار بماند! این عهد 15 ساله من با وبلاگ بوده و هست، قرار بود هر چه هستم رو بنویسم. راستی از اول دیماه تا به الان موهای سرم با سرعت بیشتری داره سفید میشه. فکر نکید از این موضوع ناراحتم، هرگز! من فاضل هستم و به رنگ " لاجوردی متمایز " زنـــدگــــی مــــی کنـــــم! آرزوها، خواسته ها، نیاز ها و هرچه به دربونم ربط داشته باشه رو مثل یک گل در مُشتم میفرشارم. سعی خودم رو میکنم در ظاهر با قدرت زندگی کنم و برای دنیای انسان هایی که به من وابسطه هستند، دنیا بسازم....

- پایان
دل نوشته های فاضل نجفی

+ نوشته شده در جمعه بیست و نهم دی ۱۴۰۲ساعت 20:45 توسط فاضل نجفی |

دست نوشته ها فاضل نجفی درگاه...
ما را در سایت دست نوشته ها فاضل نجفی درگاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7920o بازدید : 23 تاريخ : سه شنبه 10 بهمن 1402 ساعت: 16:35