شهر امشب می خوابد

ساخت وبلاگ

خسته هستم
روی صندلی همیشگی نشستم و دارم موزیک های برتر این ماه ترنس رو از رادیو FYH312 گوش میدم. چشم هام درد میکنه و از دیشب حالم خوب نیست! به پشتی صندلی تکیه دادم و سرم رو با درد های قلبم به عقب و جلو تکون میدم، خسته هستم، تنها هستم، لبخندی ریز بروی لب هام نقش بسته. لیوان قهوه نیمه سرد در یک دست و موس کامپیوتر در دست دیگر، ( اوه! یک لحظه الان میام این قهوه رو مجدد شارژ کنم... )
دفتر کارم بوی عطر همیشگی ZARA Man Silver با رایحه Summer رو میده. دلم کیـــش می خواد!!! مچ پاهام رو به دریا بسپارم! چرا هرچه به ساعت های پایانی شب نزدیک میشم عجیب تر میشم؟ بدنم زنده هست اما مغزم با 90درصد درگیری در RAM ؛ به یک خاموشی دائم نیاز داره. هیچ صدایی در کنارم نیست بجز ملودی های منظم موسیقی ترنس که روزی 12 ساعت من رو سرپا نگه داشته ... واقعیت اینه بجز دونه های سیاه قهوه من چه چیزی رو بی منت دارم؟ سرم درد میکنه، نودل گذاشتم تا یک میان وعده داغ داشته باشم! یاد سکانسی از فیلم " The Social Network " افتادم که Jesse Eisenberg در نقش " مارک زاکربرگ " با یک حال خراب در حال طراحی فیسبوک بود و پس از تایپ آخرین کد برنامه نویسی و زدن دکمه اینتر؛ سرش رو با چشمان بسته تکان می داد و به " ادواردو ساورین "میگفت بالاخره متولـــد شدیـــم و در همان حال به خواب فرو رفت....

ماجرا اینه که ما روانی هستیم! بیش از بیست سال این فضا رو توسعه دادیم! چون ما پسران اینترنت هستیم! اوایل دهه 80 هیجان خوبی داشتم؛ وقتی برای پیدا کردن یک شغل مناسب ( سنم کم بود بدنبال یک جا بودم که از جنس خودم باشه)، با امنیت مجازی شرکت های اینترنتی شوخی ( هـ ـ ـک ) می کردم تا مشکلات سیستم هاشون رو نشون بدهم، هیچ کاری که ندادند که هیچ؛ بدتر من رو محدود هم کردن!!!! واقعا من از جنس بارون بودم چرا من رو دوست نداشتن؟
خسته هستم؛ ساعت هشت و نیمه! حال روحی زیاد جالب نیست! کار مشتری ها مونده فردا زمان تسویه حساب یکشونه که میدونم بخاطر یک قسمت کوچیک میخواد بهانه بگیره و دیرتر پول بده! اینجا ایرانه و ارزش واقعی شغل من رو نمیدونن! لعنتی ها من باید حالم خوب باشه تا کارها درست پیش بره! دمای هوا 32 درجه شده و زیر باد کولر میخکوب به مانیتور نشستم! مغزم داغ کرده... یک گروه هکر ژاپنی هم گیر به یکی از سایت های مشتری هام دادن ( دارم براشون ).... راستی Aaron Swartz هم نزدیک 10 ساله که مرده! اگر زنده بود اون هم الان حالش خیلی بهتر از من نبود...همون بهتر که رفت و دنیا رو با این وضعیت مزخرف تنها گذاشت! این قهوه هم سر شوخی باما داره و مجدد سرد شد، ببخشید قهوه تعارف نکردم! بفرمایید...
سررسید رو برداشتم می خوام یک چک لیست کوچیک و جدید برای امشب آماده کنم. قلب پُــر از درد! مشتری های لعنتی! هکر های ژاپنی احمق! شهر امشب زودتر از من می خوابد/...
- پایان

دل نوشته های فاضل نجفی

+ نوشته شده در جمعه سوم تیر ۱۴۰۱ساعت 21:8 توسط فاضل نجفی |

دست نوشته ها فاضل نجفی درگاه...
ما را در سایت دست نوشته ها فاضل نجفی درگاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7920o بازدید : 123 تاريخ : دوشنبه 24 مرداد 1401 ساعت: 17:26